گردشگری

شهرستان املش

گردشگری

شهرستان املش

کباب خوری در لات لی

قای حمید حبیبی زحمت کشیده بود و برامون ویلایی رو تو لات لیل رزرو کرده بود. بعد اینکه رشت رو رد کردیم آقای حبیبی رو از میدون معلم لنگرود برداشتیم و رفتیم به سمت ویلا. شب رو سپری کردیم و وقتی صبح بیدار شدیم با منظره فوق العاده ای مواجه شدیم. شالیزارهای برنج و باغهای چایی که پشت ویلا بودن و کوههای پر از درختی منظره ای رویایی ساخته بودن. ایران واقعا کشور زیباییه و اگر قدر زیباییهاشو بدونیم حتی زیباتر هم می شه. لات لیل تو استان گیلانه و بعد شهرستانهای لنگرود،‌شلمان و املش و جاده بلوردکان هست. نمی دونم چرا هر موقع تابلو املش رو می دیدم گشنم می شد و یاد املت می افتادم.(چکار کنم مستر تیسترم دیگه!). حمید زحمت کشیده بود و گوشت تازه گوسفندی گرفته بود و با هیزم و پیاز و ... راه افتادیم به سمت جاده بلوردکان و هلودشت که منطقه ای بسیار سر سبز و بسیار خوش آب و هوا بود. تو جاده کلی خر و گاو و مرغ و خروس دیدم و هر کدوم رو که می دیدم کلی باهاشون خوش و بش می کردم. طبیعتم که دیگه نگو. واقعا بکر و دست نخورده بود و به نسبت مازندران توریست کمتری داشت. جنگلبانان عزیز هم قبل از ما رسیده بودن و در حال اره کردن درختان بودن‍‍!!!!‌ صدای گوش نواز اره برقی هم در فضا پیچیده بود. مستر خیلی تاسف خورد که چرا زیباییهایی که همه کشورهای دنیا آرزوی داشتنش رو دارن با دستان خودمون به سمت فنا می رن! بگذریم. رفتیم و بعد از ۴۰ دقیقه رانندگی جایی مناسب رو برای درست کردن کباب گوسفند پیدا کردیم. تو این مدت هم میسیز می گفت میشه خودمون درست نکنیم و بریم رستوران!!!‌ کلا مستر و میسیز عادت دارن به رستوران رفتن. خلاصه میسیز رو راضی کردیم که این یه بارو بی خیال رستوران بشه. این نکته هم یادتون باشه که اگر از این منطقه گوشت می خرین روزهای شنبه بهترین روز برای خرید گوشته چون این روز اکثر گوسفندان عمرشون رو می دن به من و شما! آتیش رو بر پا کردیم و چای دودی رو بر پا کردیم و بعد هم گوشتا رو تو پیاز خوابوندیم و بعد یک ساعت شروع کردیم به زدن سیخهای کباب و گوجه. فقط وقتی می خواستیم گوجه ها رو سیخ بکشیم وحید گوجه ها رو سوراخ سوراخ کرد که بهتر پخته بشه. کبابها هم ۲۰ دقیقه ای روی آتیش بودن و تو این ۲۰ دقیقه خیلی زجر کشیدم و بوی کباب روانی کرده بود مستر رو. من که طاقت نیاوردم و سیخم رو خام برداشتم و شروع کردم به خوردن. خدای من. عجب طعمی داشت این کبابا. این بار دیگه رستورانی درکار نبود و همه چی رو تو طبیعت زیبا داشتیم درست می کردیم و می خوردیم. هوا هم ۱۱ ۱۲ درجه بیشتر نبود و هوای خنک باعث شده بود که گوشتا گوشت بشه و بچسبه به بدن! میسیز هم کلی ذوق کرده بود و همش به وحید و حمید آفرین می گفت. البته این نکته رو هم بگم که مستر فقط تو عکسا کمک می کرد و دایم داشت با موبایلش بازی می کرد. کلا خیلی خوش گذشت. همه چی عالی بود. تو راه برگشت هم رفتیم بلوردکان و خانمی در حال پخت نون محلی بود که اون رو هم تیست کردیم و باید اقرار کنم که فوق العاده بود. بعدش هم رفتیم تاش چای و از خط تولیدشون و انواع چای دیدن کردیم که خیلی آموزنده بود. کلی هم بهمون چای به عنوان هدیه دادن. تو راه برگشت هم یکی از طرفدارای مستر رو دیدیم که کلی رستوران تو لنگرود معرفی کرد تا براتون تیست کنم. تو این تجربه خبری از غذاهای رستوران و گرون خبری نبود ولی چیزی که بود صفایی بود که وجود داشت و غذای مطمئن و لذیذی که با کمترین هزینه در فضایی رویایی صرف شد. جای همتون خالی و توصیه اکید می کنم که این سری سر ماشین رو به این سمت کج کنین تا یکی از بهترین تجربیات سفر رو تیست کنین.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.